۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

وصیتنامه داریوش کبیرهخامنشی.مهرتبیان وتابناک بشریت درباستان،روزنامه گلستان نودرخدمت شناخت ریشه ها


وصيتنامه داريوش كبيرهخامنشي.مهرتبيان وتابناك بشريت درباستان
به ثروت نيز هست. البته به خاطر داشته باش تو بايد به اين حزانه بيفزايي نه اين كه از آن بكاهي، من نمي گويم كه در مواقع ضروري از آن برداشت نكن، زيرا قاعده اين زر در خزانه آن است كه هنگام ضرورت از آن برداشت كنند، اما در اولين فرصت آن چه برداشتي به خزانه بر گردان . مادرت آتوسا ( دختر كورش كبير ) بر گردن من حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم كن .
ده سال است كه من مشغول ساختن انبارهاي غله در نقاط مختلف كشور هستم و من روش ساختن اين انبارها را كه از سنگ ساخته مي شود و به شكل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پيوسته تخليه مي شود حشرات در آن به وجود نمي آيد و غله در اين انبارها چندين سال مي ماند بدون اين كه فاسد شود و تو بايد بعد از من به ساختن انبارهاي غله ادامه بدهي تا اين كه همواره آذوغه دو ياسه سال كشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از اين كه غله جديد بدست آمد از غله موجود در انبارها براي تامين كسري خوار و بار استفاده كن و غله جديد را بعد از اين كه بوجاري شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو براي آذوقه در اين مملكت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشك سالي شود .
هرگز دوستان و نديمان خود را به كارهاي مملكتي نگمار و براي آنها همان مزيت دوست بودن با تو كافيست، چون اگر دوستان و نديمان خود را به كار هاي مملكتي بگماري و آنان به مردم ظلم كنند و استفاده نا مشروع نمايند نخواهي توانست آنها را مجازات كني چون با تو دوست اند و تو ناچاري رعايت دوستي نمايي.
كانالي كه من مي حواستم بين رود نيل و درياي سرخ به وجود آورم ( كانال سوئز ) به اتمام نرسيد و تمام كردن اين كانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد، تو بايد آن كانال را به اتمام رساني و عوارض عبور كشتي ها از آن كانال نبايد آن قدر سنگين باشد كه ناخدايان كشتي ها ترجيح بدهند كه از آن عبور نكنند .
اكنون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اين كه در اين قلمرو ، نظم و امنيت برقرار كند، ولي فرصت نكردم سپاهي به طرف يونان بفرستم و تو بايد اين كار را به انجام برساني، با يك ارتش قدرتمند به يونان حمله كن و به يونانيان بفهمان كه پادشاه ايران قادر است مرتكبين فجايع را تنبيه كند .
توصيه ديگر من به تو اين است كه هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوي آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران. هرگز عمال ديوان را بر مردم مسلط مكن و براي اين كه عمال ديوان بر مردم مسلط نشوند، قانون ماليات را وضع كردم كه تماس عمال ديوان با مردم را خيلي كم كرده است و اگر اين قانون را حفظ نمايي عمال حكومت زياد با مردم تماس نخواهند داشت .
افسران و سربازان ارتش را راضي نگاه دار و با آنها بدرفتاري نكن، اگر با آنها بد رفتاري نمايي آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل كنند ، اما در ميدان جنگ تلافي خواهند كرد ولو به قيمت كشته شدن خودشان باشد و تلافي آن ها اين طور خواهد بود كه دست روي دست مي گذارند و تسليم مي شوند تا اين كه وسيله شكست خوردن تو را فراهم كنند .
امر آموزش را كه من شروع كردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنويسند تا اين كه فهم و عقل آنها بيشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بيشتر شود تو با اطمينان بيشتري حكومت خواهي كرد .
همواره حامي كيش يزدان پرستي باش، اما هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هر كسي بايد آزاد باشد تا از هر كيشي كه ميل دارد پيروي كند .
بعد از اين كه من زندگي را بدرود گفتم ، بدن من را بشوي و آنگاه كفني را كه من خود فراهم كردم بر من بپيچان و در تابوت سنگي قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مكن تا هر زماني كه مي تواني وارد قبر بشوي و تابوت سنگي من را آنجا ببيني و بفهمي كه من پدرت پادشاهي مقتدر بودم و بر بيست و پنج كشور سلطنت مي كردم مردم و تو نيز خواهيد مرد زيرا كه سرنوشت آدمي اين است كه بميرد، خواه پادشاه بيست و پنج كشور باشد ، خواه يك خاركن و هيچ كس در اين جهان باقي نخواهد ماند، اگر تو هر زمان كه فرصت بدست مي آوري وارد قبر من بشوي و تابوت مرا ببيني، غرور و خودخواهي بر تو غلبه نخواهد كرد، اما وقتي مرگ خود را نزديك ديدي، بگو قبر مرا مسدود كنند و وصيت كن كه پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا اين كه بتواند تابوت حاوي جسدت را ببيند.
زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعي و هم قاضي نشو، اگر از كسي ادعايي داري موافقت كن يك قاضي بي طرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار دهد و راي صادر كند، زيرا كسي كه مدعيست اگر قضاوت كند ظلم خواهد كرد.
هرگز از آباد كردن دست برندار زيرا كه اگر از آبادكردن دست برداري كشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت، زيرا قائده اينست كه وقتي كشوري آباد نمي شود به طرف ويراني مي رود، در آباد كردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازي را در درجه اول قرار بده .
عفو و دوستي را فراموش مكن و بدان بعد از عدالت برجسته ترين صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولي عفو بايد فقط موقعي باشد كه كسي نسبت به تو خطايي كرده باشد و اگر به ديگري خطايي كرده باشد و تو عفو كني ظلم كرده اي زيرا حق ديگري را پايمال نموده اي .
بيش از اين چيزي نمي گويم، اين اظهارات را با حضور كساني كه غير از تو اينجا حاضراند كردم تا اين كه بدانند قبل از مرگ من اين توصيه ها را كرده ام و اينك برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس مي كنم مرگم نزديك شده است .
منبع: اطلاع رساني آريانا

شعرسیف فرغان،گلستان نوروزنامه درخدمت تمدن ایران عزیز،خبرگزاری افتخارات گذشتگان

شعر سيف فرغاني رادر دوره مغول با دقت بخوانيد
هم مرگ برجهان شما نيز بگذرد ..هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وين بوم محنت از پي آن تا كند خراب…بردولت آشيان شمانيز بگذرد
بادخزان نكبت ايام ناگهان ……برباغ و بوستان شما نيز بگذرد
در مملكت چو غرش شيران نماند ورفت ..اين عوعوي سگان شما نيز بگذرد
آب اجل كه هست گلو گير خاص و عام ..برحلق و بردهان شما نيز بگذرد
اي تيغتان چونيزه براي ستم دراز ..اين تيزي سنان شما نيز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نكرد..بيداد ظالمان شما نيز بگذرد
آن كس كه اسب داشت غبارش فرو نشست..گرد سم خران شما نيز بگذرد
بادي كه در زمانه بسي شمعها بكشت..هم برچراغدان شما نيز بگذرد
زين كاروانسراي بسي كاروان گذشت..پس نوبت كاروان شما نيز بگذرد
اي مفتخر به طالع مسعود خويشتن..تاثير اختران شما نيز بگذرد
اين نوبت از كسان به شما ناكسان رسيد..نوبت زناكسان شما نيز بگذرد
بيش از دوروز بود از آن دگر كسان ..بعداز دوروز از آن شما نيز بگذرد
برتير جورتان زتحمل سپر كنيم ..تا سختي كمان شما نيز بگذرد
در باغ دولت ديگران بود مدتي ..اين گل زگلستان شما نيز بگذرد
آبي است ايستاده درين خان مال و جاه ..اين آب از ناردان شما نيز بگذرد
اي تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع..اين گرگي شبان شما نيز بگذرد
پيل فنا كه شاه بقا به حكم اوست..هم بر پيادگان شما نيز بگذرد
اي دوستان خواهم كه به نيكي دعاي سيف //يك روز بر زبان شما نيز بگذرد
خداي تورا بيامرزذ

گلستان نونخستین وپرتیراژترین روزنامه گلستان بامجوزسراسری،آشنایی بامدیرمسول،عکس محمدآذری

محمدآذري صاحب امتيازومديرمسول روزنامه گلستان نو متولداول بهمن 1349درروستاي سارلي سفلي ازتوابع شهرستان گنبدكاووس دريك خانواده متدين وكارگربوده ودبستان وراهنمايي رادرهمان روستا .دبيرستان رانظام اباد(نگين شهر)گذراند .دوره تربيت معلم رادرآق قلا وليسانس رادررشته آموزش ابتدايي وفوق ليسانس دررشته مديريت دانشگاه مديريت ساري مشق يادگيري محبت به خلق نمود.وي دردوره دانشجويي وزندگي جمعي نفربرترواول كتابخواني وعلمي ونفراول مسابقات نهج البلاغه كشوري ومولف چندكتاب وكانديداي شوراي شهرگرگان وباتوجه به شغل معلمي وروحيه خاص خود عضوهيئت مديره كانون صنفي معلمان رانيزدركارنامه دارد.وي نشريه گلستان نو رادرفروردين 1377 باهدف اطلاع رساني شفاف وتريبوني براي بي پناهان ومحرومان درراستاي ارزشها ودردهاي جامعه راه اندازي نمود .گلستان نوبا زمينه سياسي اجتماعي وفرهنگي وورزشي ازحدودسال1385به صورت 3شماره درهفته روزهاي شنبه و2شنبه و4شنبه بامجوزتوزيع كشوري منشرمي شود.محمدآذري معتقداست گلستان نوزبان مردم وبعنوان دستگاه نظارتي عمل نمايد.آنچه شمادراين وبلاگ مي خوانيد دلنوشته هاي مديرمسول روزنامه گلستان نو وموضع گيري هاي وي درمناسبتها وخاطرات روزانه وي ميباشد .تلفن 0171 -2344439 و 2352749-0171 تلفن همراه :2048-177-0911 ايميل روزنامه گلستان نو:golestan_now88@yahoo.com ايميل آذريAZAZRIGOLESTANENOW@YAHOO.COM سايت روزنامه گلستان نو:WWW.GOLESTANENOW.COM پروفايل مدير وبلاگ

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

کعبه زردتشت واهمیت وجایگاه آن،چرادرموردثبت ملی وجهانی آن اقدامی صورت نگرفته است؟

کعبه زرتشت نام بنایی است مکعب مستطیل شکل در نقش رستم در استان فارس. این بنا در زمان هخامنشیان و به احتمال در عصر پادشاهی داریوش بزرگ ساخته شده‌است.

  • ۱ ظاهر بنا
  • ۲ کاربرد بنا
  • ۳ اهمیت بنا
  • ۴ جستارهای وابسته
  • ۵ پانویس
  • ۶ منابع

 ظاهر بنا

این بنا دارای تنها یک مدخل بالاتر از سطح زمین و بازمانده پلکانی برای دسترسی به تنها ورودی آن است. تا سال ۱۳۱۶ شمسی، یک سوم پایینی بنا در زمین دفن شده بود. تنها در این سال و با آغاز کاوشهای باستان‌شناسی بود که مشخص گردید که بنا در سه سمت خود (بجز ورودی) دارای سکو است. همچنین در درگاه ورودی جای چرخش پاشنه دری سنگین و کلفت، نشان از دربسته بودن بنا می‌دهد. این ساختمان تماماً از سنگ آهکی سفید و سیاه ساخته شده‌است.[۱] در دیوار داخل این ساختمان واژه «کعبه» حکاکی شده‌است. در کتابهای زرتشتی آمده‌است که حضر زرتشت «زاراتشترا» در این محل، نیایش میکرده‌است. اعراب، واژه کعبه را از پارسی پهلوی گرفتند. همانطور که در زمان داریوش بزرگ به کشور «عمان» امروزی «مکه» میگفتند؛ بنابراین واژه مکه نیز فارسی است.

 کاربرد بنا

درباره کاربرد این بنا، نظرات گوناگونی ابراز شده‌است. متاسفانه دانشمندان تاکنون کاربرد بی شک و تردید آن را کشف نکرده‌اند. بخشی از کاربردهایی که به این بنا منسوب شده‌است، چنین اند:[۲]
  • آرامگاه همیشگی داریوش که بعدها انصراف پیدا کرده‌است.
  • آرامگاه موقت (فقط تا پوسیده شدن اجساد)
  • جایگاه آتش مقدس (آتشگاه)
  • جایگاه نگهداری اوستا و کتب دینی
  • جایگاه پرچم‌های شاهی

در محاسبه روز نوروز در کتب زرتشتی نوشته شده‌است که زرتشت در این رصدخانه ، محل شروع نوروز را محاسبه کرد. نوروز در روز اول فروردین از محلی شروع می‌شود که اولین اشعه آفتاب در آنجا بتابد. بر اساس برآورد گاهنامه زرتشت، هر ۷۰۰ سال یکبار نوروز از ایران شروع میشود. آخرینباری که نوروز از ایران شروع شد، ۳۰۰ سال پیش بود. در سال ۱۳۸۷، نوروز از پاریس و بروکسل و در سال ۱۳۸۸ ار تورنتو و نیویورک شروع شد. سال آینده هم نوروز از محلی بین آلاسکا و هاوایی شروع خواهد شد.
از زمان حمله اعراب به ایران تا به امروز، یعنی قرن بیست و یکم میلادی، کاربرد و تعریف این بنا کشف نشده بود. خوشبختانه پژوهشگر ایرانی «رضا مرادی غیاث آبادی» که تحقیقات فراوانی در زمینه ایران باستان داشته‌است، نتیجه کشف خود را در کتابی به نام «نظام گاهشماری در چارطاقیهای ایران» توسط انتشارات «نوید شیراز» به چاپ رسانده و راز این بنا را منتشر کرده‌است.

تا امروز حدس میزدند کاربرد این بنا، محل نگهداری کتاب اوستا و اسناد حکومتی یا محل گنجینه دربار و یا آتشکده معبد بوده‌است. اما غیاث آبادی با تحقیقات خود ثابت کرد این بنا با مقایسه با تمامی بناهای گاهشماری (تقویم) آفتابی در سرتاسر جهان، پیشرفته ترین، دقیقترین، و بهترین بنای گاهشماری آفتابی جهان است. این در حالی است که تا قبل از این بنا هم «چارطاقیها» در نقاط مختلف ایران احداث شده بودند و همین وظیفه را با شیوهای بسیار ساده اما دقیق و حرفه ای بر عهده داشتند.
تمامی بناهای گاهشماری آفتابی در جهان فقط میتوانند روزهای خاصی از سال (مانند روزهای سرفصل) را مشخص کنند و حتی با سال خورشیدی هم تنظیم نیستند. اما این بنا با دقت و علمی که در ساخت آن اجرا شده، قادر است بسیاری از جزئیات روزهای مختلف سال و ماهها را مشخص کند. زرتشتیان با استفاده از این بنا میتوانستند بسیاری از مناسبتها و جشنهای سال را روز به روز دنبال کنند و از زمان دقیق آنها آگاه شوند.
بسیاری از بناهای چارطاقی در سطح کشور (به تصور آتشکده) یا به طور کامل تخریب شده و یا تغییر کاربری داده شده‌است. ولی خوشبختانه تعدادی هم مانند چارطاقی «نیاسر» و چارطاقی «تفرش»، سالم مانده و برای ما و نسلهای بعدی باقی مانده اند.
متأسفانه بنای «کعبه زرتشت» با آن که تقریباً سالم باقی مانده‌است به ثبت میراث جهانی سازمان ملل نرسیده است! حتی سازمان میراث فرهنگی هم این بنا را همراه بناهای عجایب هفتگانه جدید (که برج ایفل هم یکی از کاندیداها بود) پیشنهاد نداد! حتی با کشف راز این بنا هم هیچگونه انعکاس و جنجالی به پا نشد! این بنا، یک گاهشمار تمام سنگی ثابت در جهان است که باید سازندگان آن از بسیاری از نکات علمیِ جغرافیایی، نجومی، سال کبیسه، انحراف کره زمین نسبت به مدار خورشید، تفاوت قطب مغناطیسی با قطب جغرافیایی، مسیر گردش زمین به دور خورشید و... را در ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ سال پیش، در دوران حکومت هخامنشیان آگاهی میبودند. حال آنکه خیلی از آنها را مانند کروی بودن کره زمین و گردش زمین به دور خورشید را در چهارصد سال اخیر در اروپا کشف کردند و به نام خودشان ثبت کردند!

 اهمیت بنا

کاربرد بنا در دوره هخامنشی هرچه بوده‌باشد، به نظر می‌رسد که بنا در دوران ساسانی و بخصوص اردشیر به اوج اهمیت رسیده‌است. در این دوران سه سنگ‌نوشته مستقل بر روی سکوهای بنا ایجاد شده‌است که اطلاعات گسترده ای در خصوص ساسانیان ارائه می‌کند. یکی از مهمترین این سنگ‌نوشته‌ها، درباره کرتیر است.

ایران باستان،پادشاهی کیومرث،سیامک،نخستین فرمانروایان درایران

کیومرث و سیامک
درآغاز مردم از فرهنگ و تمدن بهره ای نداشتند و پراکنده می زیستند. نخستین کسی که بر مردم سرور شد و آئین پادشاهی آورد کیومرث بود. نخستین روز بهار که آغاز جوان شدن گیتی بود برتخت نشست. درآن روزگار زندگی ساده و بی پیرایه بود. مردم جامه را نمی شناختند و خورش های گوناگون را نمی دانستند. کیومرث درکوه خانه داشت و خود و کسانش پوست پلنگ برتن می کردند. اما کیومرث فرّ ایزدی و نیرویبسیار داشت و مردمان و جانوران همه فرمانبردار او بودند و او راهنما و آموزنده مردم بود.
مایه شادی و خوشدلی کیومرث فرزندی بود خوبروی و هنرمند و نامجو بنام سیامک. کیومرث به مهر این فرزند سخت پای بند بود و بیم جدائیش او را نگران می کرد. روزگاری گذشت و سیامک بالید و بزرگ شد و شهریاری کیومرث به وی نیرو گرفت.
ستیز اهریمن ‌
همه دوستدار سیامک بودند جز یک تن و آن اهریمن بداندیش بود که با این جهان و مردم آن دشمنی داشت و با خوبی های عالم ستیزه می کرد. اما از ترس بدخواهی خود را آشکار نمی ساخت. از جوانی و فروزندگی و شکوه سیامک رشگ براهریمن چیره شد و در اندیشه آزار افتاد. اهریمن بچه ای بدخواه و بی باک چون گرگ داشت. سپاهی برای وی فراهم کرد و او را به نیرنگ بنام هواخواه و دوستدار نزد کیومرث فرستاد. رشگ در دل دیوزاده می جوشید و جهان از نیکبختی سیامک پیش چشمش سیاه بود. زبان به بدگوئی گشاد و اندیشه خود را با این و آن در میان گذاشت. اما کیومرث آگاه نبود و نمی دانست چنین بدخواهی بر درگاه خود دارد.
سروش که پیک هرمزد، خدای بزرگ، بود برکیومرث ظاهر شد و دشمنی فرزند اهریمن و قصدی را که به جان سیامک داشت برکیومرث آشکار کرد.
چون سیامک از بداندیشی دیو پلید آگاه شد.......

 برآشفت و سپاه را گرد آورد و پوست پلنگ را جوشن خود کرد و به نبرد دیوزاده رفت. هنگامی که دو سپاه در برابر یکدیگر ایستادند سیامک که دلیر و آزاده بود خواستار جنگ تن بتن شد. پس برهنه گردید و با دیوزاده درآویخت. دیوزاده نیرنگ زد و وارونه چنگ انداخت و به قامت سیامک شکست آورد:
 
فگند آن تن شاه بچه بخاک
بچنگال کردش جگرگاه چاک
سیامک ‌بدست‌چنان زشت ‌دیو
تبه‌گشت‌وماندانجمن بی‌خدیو
 
چون به کیومرث خبر رسید که سیامک بدست دیوزاده کشته گردید گیتی از غم بر او تیره شد. از تخت فرود آمد و زاری سر داد. از سپاه خروش برآمد و دد و دام و مرغان همه گرد آمدند و زار و گریان بسوی کوه رفتند. یکسال مردم در کوه به سوگواری نشستند، تا آنکه سروش خجسته از کردگار پیام آورد که «کیومرث، بیش ازین مخروش و بخود بازآ. هنگام آنست که سپاه فراهم کنی و گرد از آن دیو بدخواه برآوری و روی زمین را از آن ناپاک پاک کنی.» کیومرث سر بسوی آسمان کرد و خداوند را آفرین خواند و اشک از مژگان پاک کرد. آنگاه به کین سیامک کمر بست.
 
کین خواهی هوشنگ
سیامک فرزندی با فرهنگ به نام هوشنگ داشت که یادگار پدر بود و کیومرث او را بسیار گرامی می داشت. چون هنگام کین خواهی رسید کیومرث هوشنگ را پیش خود خواند و او را از آنچه گذشته بود و ستمی که بر سیامک رفته بود آگاه کرد و گفت «من اکنون سپاهی گران فراهم می کنم و به کین خواهی فرزندم سیامک کمر می بندم. اما باید که تو پیشرو سپاه باشی، چه تو جوانی و من سالخورده ام. سالار سپاه تو باش.» آنگاه سپاهی گران فراهم کرد. همه دد و دام از شیر و ببر و پلنگ وگرگ و هم چنین مرغان و پریان درین کین خواهی به سپاه وی پیوستند. اهریمن نیز با سپاه خود در رسید. دیوزاده بیمناک و هراسنده خاک در آسمان می پراگند و می آمد. دو سپاه بهم در افتادند. دد و دام نیرو کردند و دیوان اهریمنی را به ستوه آوردند. آنگاه هوشنگ دلیر چون شیر چنگ انداخت و جهان را بر فرزند اهریمن تار کرد و تنش را به بند کشید و سر از تنش جدا ساخت و پیکر او را خوار بر زمین انداخت.
چون کین سیامک گرفته شد روزگار کیومرث هم بسر آمد و پس از سی سال پادشاهی درگذشت.
طهمورث دیو بند
هوشنگ پس از آن سال ها به فرمان یزدان پادشاهی کرد و درآبادانی جهان و آسایش مردمان کوشید و روی گیتی را پر از داد و راستی کرد. اما هوشنگ نیز سرانجام زمانش فرا رسید و جهان را بدرود گفت و فرزند هوشمندش طهمورث بجای او به تخت شاهی نشست.
اهریمن بدسرشت با آنکه چندبار شکست خورده بود دست از بداندیشی و بدکاری برنمی داشت. همواره در پی آن بود که این جهان را که آفریده یزدان بود به زشتی و ناپاکی بیالاید و مردمان را در رنج بیفگند و آسایش و شادی آنان را تباه کند و گیاه و جانور را دچار آفت سازد و دروغ و ستم را در جهان پراگنده کند.
طهمورث در اندیشه چاره افتاد و کار اهریمن را با دستور خود «شیداسب» که راهنمائی آگاه دل و نیکخواه و یزدان پرست بود در میان نهاد. شیداسب گفت کار آن ناپاک را با افسون چاره باید کرد. طهمورث چنین کرد و با افسونی نیرومند سالار دیوان را پست و ناتوان کرد و فرمانبردار ساخت. آنگاه چنانکه برچارپا می نشینند بر وی سوار شد و به سیر و سفر درجهان پرداخت. دیوان و یاران اهریمن که در فرمان طهمورث بودندچون زبونی و افتادگی سالار خود را دیدند برآشفتند و از فرمان طهمورث گردن کشیدند و فراهم آمدند و آشوب بپا کردند. طهمورث که از کار دیوان آگاه شد بهم برآمد و گرز گران را برگردن گرفت و کمر به جنگ دیوان بست. دیوان و جادوان نیز از سوی دیگر آماده نبرد شدند و فریاد به آسمان برآوردند و دود و دمه به پا کردند. طهمورث دل آگاه باز از افسون یاری خواست: دو سوم از سپاه اهریمن را به افسون بست و یک سوم دیگر را به گرز گران شکست و برزمین افکند. دیوان چون شکست و خواری خود را دیدند زنهار خواستند که «مارا مکش و جان ما را برما ببخش تا ما نیز هنری نو بتو بیاموزیم.» طهمورث دیوان را زنهار داد و آنان نیز در فرمان او درآمدند و رمز نوشتن را به وی آشکار کردند و نزدیک سی گونه خط از پارسی و رومی و تازی و پهلوی و سغدی و چینی به وی آموختند.
طهمورث نیز پس از سالیانی چند درگذشت و پادشاهی جهان را به فرزندفرهمند و خوب چهره اش جمشید باز گذاشت.

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

شعرسیف فرغان،گلستان نوروزنامه درخدمت تمدن ایران عزیز،خبرگزاری افتخارات گذشتگان

شعر سیف فرغانی رادر دوره مغول با دقت بخوانید
هم مرگ برجهان شما نیز بگذرد ..هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب…بردولت آشیان شمانیز بگذرد
بادخزان نکبت ایام ناگهان ……برباغ و بوستان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران نماند ورفت ..این عوعوی سگان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلو گیر خاص و عام ..برحلق و بردهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چونیزه برای ستم دراز ..این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد..بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست..گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت..هم برچراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت..پس نوبت کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن..تاثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید..نوبت زناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دوروز بود از آن دگر کسان ..بعداز دوروز از آن شما نیز بگذرد
برتیر جورتان زتحمل سپر کنیم ..تا سختی کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دیگران بود مدتی ..این گل زگلستان شما نیز بگذرد
آبی است ایستاده درین خان مال و جاه ..این آب از ناردان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع..این گرگی شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا به حکم اوست..هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان خواهم که به نیکی دعای سیف //یک روز بر زبان شما نیز بگذرد
خدای تورا بیامرزذ